بررسی تاثیرآموزش شناخت درمانی بر باورداشت های منفی و احساس خود ارزشمندی نابینایان
دکتر شیرین ولی زاده – سعاده بهره بر
چکیده:
در پژوهش حاضربه منظور، بررسی تاثیر آموزش شناخت درمانی بر باورداشت های منفی و احساس خود ارزشمندی دانش آموزان دختر کم بینا و نابینای مقطع راهنمایی شهر تهران مورد بررسی قرار گرفته است. کلیه دانشآموزان نابینا وکم بینای مقطع راهنمایی (از هر سه پایه) شهر تهران که در سال تحصیلی 87-1386 در مدارس استثنایی شهر تهران مشغول به تحصیل بودند، نمونه پژوهش را تشکیل دادند.
به منظور دستیابی به دانش آموزان با احساس خود ارزشمندی پایین، آزمون عزت نفس آلیس پوپ روی این دانش آموزان، اجرا شد. با استفاده از میانگین منهای دو انحراف استاندارد به عنوان نقطه برش، 26 دانشآموز کم بینا ونابینا با احساس خودارزشمندی پایین شناسایی شدند که به طور تصادفی به دو گروه 13 نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند. آزمون باورهای غیر منطقی جونز به منظور ارزیابی باورداشتهای منفی این دو گروه مورد استفاده قرار گرفت.
طرح پژوهش از نوع پژوهش های آزمایشی از نوع گروه آزمایش- گروه کنترل: با گروه های همتا شده بود. گروه آزمایش به مدت 10 هفته (10 جلسه آموزشی 90 دقیقه ای) تحت آموزش شناخت درمانی قرار گرفتند. این برنامه آموزشی در قالب به چالش طلبیدن باورهای غیر منطقی یا باورداشتهای منفی اجرا شد. بعد از مرحله آموزشی، پرسشنامه های عزت نفس آلیس پوپ و باورهای غیر منطقی جونز روی هردو گروه اجرا شد.
نتایج پژوهش نشان داد که آموزش شناخت درمانی موجب افزایش احساس خود ارزشمندی دانشآموزان کم بینا و نابینای با احساس خود ارزشمندی پایین شد. شناخت درمانی در افزایش خرده مقیاسهای عزت نفس خانوادگی، اجتماعی، تحصیلی، کلی موثر بود. همچنین آموزش شناختی درمانی موجب کاهش باورهای غیر منطقی شد. این درمان در کاهش باورهای غیر منطقی توقع تایید دیگران، انتظارات بیش از حد از خود، واکنش در مقابل درماندگی ها، کنترل هیجانی و اجتناب از مشکل موثر بود.
نتایج آموزش شناخت درمانی انجام گرفته روی کم بینایان و نابینایان نشانگر توانایی این نوع درمان در افزایش احساس خود ارزشمندی نابینایان و کاهش باورداشت های منفی در آن هاست. انجام پژوهش های بیشتر در این زمینه و آزمون این روش درمانی روی دیگر افراد با نیازهای ویژه توصیه می شود.
کلید واژهها: شناخت درمانی ، باورداشتهای منفی، احساس خود ارزشمندی، دانش آموزان کم بیناونابینا
مقدمه
امروزه دیدگاه شناختی در مورد تبیین رفتار غیر عادی به عنوان یکی از دیدگاه های مطرح در روان شناسی بالینی شناخته شده است. این رویکرد که همواره در حال تحول است و به صورت روز افزونی کاربرد آن در درمان بسیاری از اختلالات روانی مشخص تر و گسترده تر می شود، بر اهمیت و تاثیر شناخت ها و برداشت های فرد در ایجاد و تداوم اختلالات روانی تاکید دارد (تقوی و همکاران، 1385).
دیدگاه شناختی در پی تبیین رفتار از راه مطالعه طرقی است که شخص به اطلاعات موجود توجه کرده، آن ها را تفسیر می کند و به کار می برد. به اعتقاد این دیدگاه افراد دائماً در حال جمع آوری اندوزش، تعبیر و تفسیر و فهم اطلاعات تولید شده درونی و همینطور محرک های محیطی هستند.
صاحب نظران زیادی به تبیین شخصیت و رفتار مرضی با استفاده از رویکردهای شناختی پرداخته اند که از میان این افراد رویکرد آرون تی بک (بک، 1997) و آلبرت الیس (الیس، 1992) به طور روز افزونی در میان اختلالات روانی خصوصاً اختلالات هیجانی مورد توجه و استفاده قرار گرفته است (به نقل از ولی زاده، 1386).
الیس (1992) از جمله روان شناسان شناختی است که معتقد است ریشه رفتار غیر انطباقی افراد را بایستی در تفکرات و باورداشت های منفی آنان جستجو نمود. همینطور بک (1997) معتقد است که خطاها و تعریف های شناختی که افراد مرتکب می شوند و سوگیری هایی که در سامانه پردازش اطلاعات این افراد وجود دارد زمینه را برای اطلاع به آسیب های روانی و جسمانی فراهم می نماید.
احساس خودارزشمندی یکی از عوامل مهم و اساسی در رشد و شکوفایی انسان هاست و در دهه های اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناس ها و پژوهشگران امور تربیتی قرار گرفته است (بهره بر، 1387).
با توجه به اینکه تحقیقات متعددی نشانگر پایین بودن احساس خودارزشمندی افرادکم بینا و نابیناست و از سوی دیگر نتایج برخی تحقیقات نشان دهنده رابطه بین باورداشت ها و افکار منفی با احساس خودارزشمندی پایین است، مساله ای که اکنون قابل طرح است، این است که آیا به کارگیری روش شناخت درمانی و به کارگیری تکنیک به چالش طلبیدن (مقابله) باورداشت های منفی بر احساس خودارزشمندی افراد کم بینا ونابینا تاثیر دارد؟
روش پژوهش
جامعه آماری:
جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه دانشآموزان کم بینا ونابینای دختر مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل در مدارس استثنایی شهر تهران تشکیل داد.
نمونه و روش نمونه گیری:
با توجه به کم بودن حجم جامعه آماری، نمونه اولیه پژوهش برابر با کل جامعه پژوهش بود. به منظور دستیابی به دانش آموزان با احساس خودارزشمندی پایین، آزمون عزت نفس آلیس پوپ روی تمامی آزمودنی ها اجرا شد.
با استفاده از نمره های میانگین (75/62) و انحراف استاندارد (62/7) از نقطه برش میانگین منهای دو انحراف استاندارد (5/47) برای شناسایی افراد دارای احساس خودارزشمندی پایین استفاده شد. در مجموع 26 نفر از این دانش آموزان دارای احساس خودارزشمندی پایین بودند که بطور تصادفی به دو گروه13 نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند.
ابزار پژوهش:
1- آزمون عزت نفس آلیس پوپ:
برای بررسی میزان احساس خودارزشمندی دانشآموزان از آزمون عزت نفس آلیس پوپ استفاده شد. این آزمون شامل 60 سوال است و در 5 مقیاس کلی، تحصیلی، خانوادگی، جسمانی و اجتماعی، عزت نفس را می سنجد.
علاوه بر این، این آزمون دارای یک مقیاس دروغ سنج است. در این آزمون جملات مختلف مطرح میشود و فرد با توجه به سه حالت: تقریباً همیشه، گاهی اوقات، تقریباً هیچ گاه، پاسخ میدهد.
تجلی (1375) در پژوهشی بر روی گروهی از دانشآموزان پسر ساکن شهر تهران در مقطع راهنمایی، پایایی پنج مقیاس عزت نفس را به روش بازآزمایی به فاصله یک هفته اجراء کرد و برای مقیاس عزت نفس کلی، تحصیلی، جسمانی، خانوادگی، اجتماعی به ترتیب ضریب پایایی80/0 ، 65/0، 7/0، 81/0، 62/0 بدست آورد.
تجلی (1375)، در بررسی پایایی و روایی تست آلیس پوپ بر روی 476 دانشآموز دبیرستانی تهران به نتایج زیر دست یافت: تست عزت نفس از پایایی کافی برخوردار است. ضریب آلفای کرونباخ برای این تست 75/0 بود .
2-پرسشنامه باورهای غیر منطقی:
این آزمون در سال 1968 توسط جونز ساخته شده و پس از آن توسعه یافته است. این آزمون یکی از پر استفاده ترین ابزار اندازه گیری باورهای غیر منطقی در جهان است. پرسشنامه باورهای غیرمنطقی ده خرده مقیاس دارد و هر مقیاس از 10 سؤال تشکیل شده است. هر مقیاس یکی از باورهای غیر منطقی نظریه عقلانی – هیجانی رفتاری آلبرت الیس را اندازه گیری می کند.
در زمینه روایی ظاهری این آزمون تمامی متخصصین درمان عقلانی– هیجانی رفتاری در مراکز درمانی این رویکرد، اعتقاد دارند که سؤالات دارای روایی ظاهری یا صوری است و با یک نگاه سطحی معرف باورهای غیر منطقی است. اسمیت و زوراسکی همبستگی بین آزمون باورهای غیر منطقی و آزمونهای آشفتگیهای عاطفی را یک بار 66 /0 و یک بار دیگر 71 /0 بدست آورده اند.
در زمینه روایی بیرونی جونز و همکاران (1990) همبستگی بین نمرات کلی باورهای غیر منطقی آزمون جونز و آزمون آلیس پوپ را 84/0 بدست آوردند که این خود نشانگر روایی بیرونی بالای این آزمون است.
3- برنامه آموزش شناخت درمانی:
این برنامه مبتنی بر درمان عقلانی– هیجانی رفتاری بر پایه مدل A-B-C-D-E است. A (واقعه فعال کننده)، B (باور)، C (پیامدهای عاطفی و رفتاری)، D (بحث و مقابله کردن) و E ( اثر، تاثیر) است.
اساس این برنامه آموزشی را مدل A-B-C-D-E که در آن A (واقعه فعال کننده)، B ( باور)، C ( پیامدهای عاطفی و رفتاری)، D (بحث و مقابلــه کردن) و E ( اثر ، تاثیر) است، تشکیـل می دهد.
نظریه پردازان درمان عقلانی–هیجانی رفتاری معتقدند که اغلب افراد فکر میکنند که “A” سبب “C” میشود، در صورتی که همیشه این طور نیست و احساسات ما می تواند متاثر از B باشد.
اغلب اوقات ، این باورها مبالغه شده، غیرواقعی بوده و به طور کل غیرمنطقی هستند، اما افراد همچنان آنها را بعنوان حقیقتی مطلق میپذیرند. متاسفانه، این باورهای غیرمنطقی سبب بوجود آمدن احساسات و رفتارهای نامناسب میشوند.
مدل A-B-C بیان میکند که چنانچه شخصی بخواهد احساسات خود را تغییر دهد، باید باورهای غیرمنطقی را در نقطه B مورد بحث قرار دهد و به چالش طلبد و خوداظهاری منطقیتر را در نقطه D جایگزین این باورهای غیرمنطقی سازد.
تاثیرات انجام این کار شامل تجربه کردن احساسات مثبتتر و خودپذیری بیشتر خواهد بود. در چارچوب برنامه درمان پژوهش حاضر، 4 نوع باور و هر یک از این باورها در قالب 10 مثال بطور دقیق بررسی می شوند و سپس با روش به مبارزه طلبیدن، این افکار زیر سؤال برده می شوند.
چهار باور مورد بررسی در این پژوهش عبارت بودند از: نیاز به تایید دیگران، نگرانی زیاد درباره مسائل و مشکلات، بی مسوولیتی عاطفی و سرزنش دیگران.
شیوه اجرا:
با توجه به این که طرح پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع گروه آزمایش- گروه کنترل: با گروه های همتا بود. در مرحله اول پژوهش حاضر آزمون احساس خودارزشمندی (به خط بریل) در اختیار دانش آموزان قرار گرفت و از آن ها خواسته شد که سوالات را با دقت بخوانند و جواب هایی را برگزینند که منطبق بر احساس واقعی آن هاست، نه جواب هایی که مورد قبول دیگران است. به آن ها گفته شد که پرسشنامه جواب صحیح و غلط ندارد.
این آزمون به صورت گروهی انجام گرفت. با استفاده از میانگین منهای دو انحراف استاندارد به عنوان نقطه برش، 26 دانشآموز کم بینا ونابینا با احساس خودارزشمندی پایین شناسایی شدند که به طور تصادفی به دو گروه 13 نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند.
در مرحله بعدی پژوهش گروه آزمایش تحت 10 جلسه درمانی ( هر هفته ، یک جلسه به مدت 90 دقیقه ) آموزش شناخت درمانی قرار گرفتند. قبل و بعد از اتمام جلسات درمانی، هر دو گروه آزمایش و کنترل با آزمون عزت نفس آلیس پوپ و آزمون باورهای غیر منطقی جونز مورد آزمون قرار گرفتند.
یافته ها:
با توجه به طرح پژوهش از تحلیل t همبسته برای مقایسه ی گروه های همتا شده استفاده شد بر این اساس نتایج زیر به دست آمد (جدول 1).
همانطور که در جدول مشاهده می شود آموزش شناخت درمانی در سطح 01/0 بین گروه آزمایش و گروه کنترل در مولفه توقع تایید از دیگران (469/3-)، انتظار بیش از حد از خود (6/7-) و اجتناب از مشکل/ فرار از مشکل (474/3-) و در سطح 05/0 بین این دو گروه در مولفه نگرانی در مورد مشکلات (915/2-) در باورداشت های منفی تفاوت معنی دار وجود دارد. به این معنا که آموزش شناخت درمانی باعث کاهش باورهای غیر منطقی گروه آزمایش شده است.
در مولفه احساس خودارزشمندی در سطح 01/0 بین گروه آزمایش و گروه کنترل در عزت نفس تحصیلی (225/3-)، عزت نفس خانوادگی (926/3-) و عزت نفس کلی (566/4-) و در سطح 05/0 نیز بین این دو گروه در عزت نفس اجتماعی (401/2-) تفاوت معنی دار وجود دارد. به این معنا که آموزش شناخت درمانی باعث افزایش احساس خودارزشمندی یا عزت نفس در گروه آزمایش شده است.
بحث و نتیجه گیری:
نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که آموزش شناخت درمانی موجب افزایش احساس خودارزشمندی خانوادگی، تحصیلی، اجتماعی و کلی دانش آموزان کم بینا و نابینا شد، اما بر افزایش احساس خودارزشمندی جسمانی آن ها تاثیری نداشت. نتایج حاصل از پژوهش در رابطه با تاثیر شناخت درمانی بر افزایش احساس خودارزشمندی با نتایج حاصل از پژوهش های هازلر و برنارد (1991) و ولی زاده (1385) همخوانی دارد.
با توجه به اینکه برنامه آموزش شناخت درمانی پژوهش حاضر بر محور به چالش طلبیدن چهار باور غیر منطقی نیاز به تایید دیگران، نگرانی زیاد در باره مسایل و مشکلات، بی مسوولیتی عاطفی و سرزنش دیگران طرحریزی شده است، یافته های پژوهش میتواند موید این مساله باشند که باورداشت های منفی خاصی با احساس خودارزشمندی پایین رابطه دارند.
بنابراین، به جای تمرکز بر آموزش همه باورهای غیر منطقی، بهتر است که آموزش درمان بر باورداشت های غیر منطقی خاصی تمرکز بیشتری داشته باشد. در رابطه با عدم تاثیر آموزش شناخت درمانی بر احساس خودارزشمندی جسمانی در کم بینایان و نابینایان، به نظر میرسد که عوامل دیگری به غیر از باورداشت های منفی بر احساس خودارزشمندی جسمانی تاثیر دارند، که نیاز به تحقیقات بیشتر در این زمینه را هویدا می سازد.
نتایج پژوهش حاضر نشان داد که آموزش درمان تمامی باورداشت های منفی با روش شناخت درمانی کاهش معنی داری نمی یابند، بلکه این درمان در کاهش تعداد زیادی از باورداشت های منفی که بااحساس خودارزشمندی پایین رابطه بیشتری دارند، موفق تر است. قابل ذکر است که در پژوهش حاضر فقط چهار نوع باور غیر منطقی مورد بررسی قرار گرفته است.
یافته های پژوهش حاضر نشان داد که آموزش شناخت درمانی موجب کاهش باورداشت های منفی می شود. به طوری که در کاهش باورداشت های منفی توقع تایید دیگران، انتظارات بیش از حد از خود، نگرانی توام با اضطراب واجتناب از مشکلات موثر بود.
بنابراین آموزش شناخت درمانی می تواند فرصتی برای تغییر شناخت در دسترس افراد قرار دهد. این تغییر شناختی می تواند منجر به کاهش باورداشت های منفی شده و در نتیجه مثبت و منطقی بودن را در افراد افزایش دهد. با توجه به اینکه آزمودنی ها چگونگی به چالش طلبیدن باورداشت های منفی را آموختند، با سرعت بیشتری شروع به بکارگیری مقررات منطقی برای طیف وسیع تری از تفکر خود نمودند.
دکتر شیرین ولی زاده روانشناس تربیتی: مدیریت موسسه روانشناسی خانه شیرین
بدون دیدگاه